وقتی فرشته ی کوچکی را در آغوش کشیدی..وچقدر هویدا بود که نگین در آغوشت آرام گرفته..
سلام..هم قبیله ای خوبمون خانم اسایش یه متن زیبا در مورد برنامه های اخیر احسان علیخانی نوشته که خوندنش خالی از لطف نیست..ممنونم از ایشون ..استاد سلام...میدانم هنوز خسته ای...خسته از یک زمستان پر کار...سرمایی که به جان خریدی تا من...تا ایران...گرم بماند...تو همان شبی که خورشید متولد شد...همان شب یلدا...به خانه ی خودتبرگشتی...برگشتی تا دلمان قرص شود که سرمای زمستان در برابر نفس گرمت کم می آورد...و چقدرعاشقانه دل تنگ شدی و دل تنگمان کردی...وقتی حواست به خانه ی سالمندان بود...وقتی ترانه ماه عسل را زمزمه میکردی...شب ها وقتی خسته از یک روز پرکار و تکراری بودیم نشستیم پای پشت صحنه...پای حرف های تو...و پای حرف های مهمان های تو...خستگی یادمان میرفت...
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !