واااااااااااااااااااي بچه ها دارم از زور هيجان سكته مي كنم....
امشب بهترين شب زندگيم بود....انقدر بهم تو كنسرت خوش گذشت كه اصلا خواب به چشم نمياد
امشب با همه سرما و برف و ترافيكي بود خودم رسوندم به كنسرت...سانس دوم بودم
اول يه چند دقيقه اي تو سالن انتظار صبر كردم كه ببينم از بچه هاي ماه عسل كسي رو مي بينم يا نه...حتي كلي چشم چرخوندم ببينم روزبه بماني هست يا نه
ديگه كم كم داشتم نااميد ميشدم كه يهو چشمم خورد به ميلاد پيوندي كه پشت كيوسك منتظر وايساده بود تا مسئولي كه پشت ميز بود بليطاشو بده...با ديدن ميلاد پيوندي ديگه خيالم راحت شد كه همه بچه ها هستن...ديگه حالا يكي بايد قيافه تابلو منو جمع مي كرد...خدا شاهده نيشم كه تا بنا گوش باز بود ...چشمامم مثل تلسكوپ اينور و اونور و ديد ميزد
يه چند دقيق گذشت كه ديدم مونا برزويي با همسرش جلوم وايسادن...
يه كم اين پا و لون پا كردم تا بتونم اونايي كه با هام بودن و راضي كنم يكم ديگه ام بيرون وايسيم كه يهو ديدم محمد پيوندي ام از در اومد تو...هر چي چشم چرخوندم عمو رو نديدم فقط يهو به خودم اومدم ديدم دنبال محمد پيوندي راه افتادم رفتم تو سالن
بعد با صداي جيغ و داد همراهام كه ميگفتن صندليمون كدومه به خودم اومدم و بليزارو از كيفم در آوردم و رفتيم به سمت صندلي هااااااااااا كه حالا اگه گفتيد چي ديدم؟؟؟؟
دقيقا رديف جلوي من حامد ميرفتاحي ، رضا توكلي ، مرتضي محمدي و محسن نجفي البته همراه با زوجين محترمشون نشسته بودن......يعني منو ميگي داشتم بال درمياوردم.
تمام مدت كنسرت من هواسم به اينا بود ...به اينكه دارن چيكار مي كنن ...چه تيكه هايي ميندازن...اصلا نميدونين چه كيفي داد...وقتي مهدي يراحي شروع كرد به خوندن آهنگ سازش و هرجاي دنيايي بايد بودين و حالشونو ميديدن...من كه اشك تو چشام جمع شده بود
البته قبل از خوندن اين دوتا آهنگم مهدي يراحي گفت مي خوام يكي از بهترين دوستامو بهتون معرفي كنم كه خيلي نقش مهمي تو شكل گيري آلبوم من داشته و هميشه تكيه گاه من بوده....يه دوست كه من از زماني كه باهاش آشناشدم برام از معرفت هيچي كم نذاشته و حق برادري به گردن دارم والانم فكر كنم بهترين مجري تلويزيونه....حالا خودتون بگيد اسمش چيه؟؟؟؟؟ همه هم داد زدن احساااااااااااااااااااااااااان عليخاني
بعدشم عمو از جاش بلند شد...به همه تعظيم كرد دستشو رو قلبش گذاشت و به طرف جمعيت گرفت...
بقيه اش رو ديگه بپرسيد تا بگم چون ديگه ذهنم ياري نوشتن نمي كنه